خالق ارغوان در آغوش کیوان آرام گرفت…!!!
خالق ارغوان در آغوش کیوان آرام گرفت…!!!
سایه در غربت بال گشود تا بر شاخسار ارغوان بنشیند. دیرپایست با دو چشم پربارش از عشق، انتظار آغوش کیوان را میکشید...!!!

یادداشت مسعود طولابی : در طلیعه سحر سایه اش را دیدم. او آمده بود که بماند ،حتی پس از رفتنش . فرسنگ ها دور بود از قیل و قال در آشوب درونش ،آرامشی موج می زد که از عمق تفکر یک عشق سخن میگفت …

ابتهاج همچون صفتش شاد زیست در غمگین ترین روزهای عمر خویش.
او عاشق زیستن بود در سرایی که شجریان ها نقش آفرینی می کردند.
در عمق تفکرش سمفونی بتهوون در حال اجرا بود که، سپیده را به خاک وطن تقدیم کرد…!!!

پیر پرنیان اندیش ادبیات معاصر سالها برای سرسبزی ادبیات فارسی تلاش کرد.
اندیشه ابتهاج عمیق و در ژرفای خیال ماندگار بود.

هوشنگ ابتهاج ،سایه ای که خورشید شد، با سرودن ارغوان تمام درختان را صدا زد ،آنگاه که ازآسمان و آفتابش دریغ نمودند، نگران جامه ی نیلی آن شد و همواره از ارغوان، رنگ آسمان را پرسید .

سایه ، سایه ی خنک شعر و غزل بود .هرگز سیاه و سنگین نشد او همواره از بهار گفت . پاییز و برگ ریزان و زمستان را برنتابید . می دانست که برگ های تازه بهار نباید در خیابان و زیر چکمه عابران ترس ، له شوند .

او می دانست که همواره وطن باید هر بهار ،در سایه ارغوان ،با وزش ملایم نسیم ، شعر بخواند، برقصد و آواز سردهد.

سخن نافذ و تاثیرگذار او چنان جرقه ای در عمق وجود مخاطب ایجاد میکرد که در نوبه ی خود کم نظیر و حتی بی نظیربود.

اگر چه نوشتن درباره ابتهاج و امثالهم دشوار است؛ از آن جهت که برای شناخت چنین شخصیت‌هایی، بخاطر یک عمر فعالیت ادبی، فرهنگی و حتی سیاسی، باید زندگی آنها از جهات مختلفی مورد واکاوی بی‌طرفانه‌‌ای قرار گیرد.

به همین جهت در یک نوشتهٔ کوتاه نمی‌توان به تمام جوانب پرداخت. جز اینکه بطور مثال درباره زندگی ادبی ایشان می‌توان گفت بخاطر عمری سرایش شعر و غزل مورد توجه بسیاری از اهالی ادبیات قرار گرفته و حتی عامه مردم بخاطر حافظهٔ موسیقیایی خود، از او خاطرات بسیاری دارند.

و شاید یکی از دلایل محبویت ابتهاج اصلا همین باشد: تنیدگی در موسیقی. بخصوص همراهی شعر او با بزرگانی چون استاد شجریان…!!!
بهرحال ابتهاج شخصیت ادبی محبوب، بزرگ و ماندگار است.