اختصاصی / پایگاه خبری افق لرستان : “حر بن یزید ریاحی” نامه ای در دست داشت ،شتابان نزد عبیدالله بن زیاد رسید ،بی آنکه دریغ کند ،بن زیاد را از ورود امام حسین آگاه ساخت…!!!
کاروان یاران حق،با هزاران عشق به خاک نفرین شده کربلا نزدیک و نزدیکتر می شدند…!!!
آسمان رنگ دیگری داشت ،ریگهای بیابان زبان به مدح و ثنا بازگشودند،تاریخ از این به بعد به گونه ای دیگر نوشته خواهد شد،نور چشم علی قدم بر خاک کربلا نهاده است…!!!
او که از زبان خاتم النبیا آینده خود را شنیده بود ،رو به اصحاب خود کرد و سخن این گونه باز گو کرد…!!!
امام علیه السلام:نام این سرزمین کربلاست، این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون های بسیار و جایگاه قبور ماست،این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است…!!!
شهر کوفه ،دیگر توان ندیدن نوه پیغمبر را نداشت…
“کوفه برای رسوا شدن محیا می شد ”
تا تاریخ خیانت کوفیان را در کُوس بِدَمَد…!!!
در میان یاران امام “قیس بن مسهر” سفیر ممتاز شد ،و مامور شد تا خبر آمدن امام را به اهل کوفه برساند…
در بین مردمان کوفه هلهله ها بود که نامه ای از امام حسین ع در دست سفیر او می باشد…!!!
همه مشتاق دیدار او بودند ، اما صد افسوس که خبر چینانِ حرمله صفت، شرف خود را به سکه ها و اشرفی ها فروختند، و این یار وفادار را در دام پسر مَرجانه قرار دادند…!!!
ناگهان آسمان رنگ خون گرفت ، آتشی در میان زمین و هوا نمایان شد…!!!
به دستور عبیدالله ابن زیاد “قیس بن مسهر” و اصحاب او به بند کشیده شدند، و این سفیر جوانمرد امام را به درجه والای شهادت رساندند…!!!
زمان برای اثبات حقانیت در حال حرکت بود و هیچ چیز مانع از ورود حسین به قتل گاه عاشورا نمی شد…!!!
خبر مرگ” قیس بن مسهر” به گوش امام رسید :حضرت گریست و اشک بر گونه های مبارکش جاری شد و فرمود:
اللهم اجعل لنا ولشیعتنا عندک منزلا کریما واجمع بیننا وبینهم فی مستقر من رحمتک، انک علی کل شیی ء قدیر
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی…
به قلم مسعود طولابی
ادامه دارد…